عروسكم آيساعروسكم آيسا، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

آیسا,عروسک قشنگم

بازگشت به ني ني وبلاگ

سلااااااااااااااااااااام دوستاي گلم. ما برگشتيم با كلي تاخير.دلم براي همتون تنگ شده بود و روز شماري ميكردم تا زودي برگردم اما مشكلات نميذاشت. اما حالا اينجام پيش همه ي شما ني ني وبلاگي ها.اول بايد از همه ي دوستان عزيزم بابت همه ي پيام هايي كه برام گذاشتن و تبريك هايي كه گفتن تشكر كنم. خيلي خوشحالم كه دوستاني مثل شما دارم و از صميم قلب از همتون سپاسگذارم.از دور ميبوسمتون ما 25 اسفند اثاث كشي كرديم اما فقط وسايلمون رو برديم و خودمون به خونه ي جديد نرفتيم آخه هنوز گازش وصل نشده بود و بدون گاز هم كه نميشه زندگي كرد اونم با بچه ي كوچيك.به همين علت به منزل مامانم اينا رفتيم و 43 روزاونجا بوديم و روز8 ارديبهشت بالاخره گازمون وصل شد و ما ب...
31 ارديبهشت 1392

خداحافظي تا خونه ي جديد

آيساي عزيزم ببخش كه اين روزها فرصت نوشتن خاطرات و گذاشتن عكسهاي ماهت رو ندارم و دير به دير وبت رو آپديت ميكنم آخه مشغول جمع كردن وسايل خونه هستم.آقا جون خونمون رو فروخته و ما بايد تا 2هفته ي ديگه اينجا رو تخليه كنيم و بريم تو آپارتماني كه قراره تا چند روز ديگه ساختش تموم بشه.دلم براي خونمون تنگ ميشه چون كلي خاطره ازش دارم.26اسفند كه بياد سومين سالگرد ازدواج من و بابايي هست يعني 3 ساله كه ما تو اين خونه داريم زندگي ميكنيم و حدود يك سالي ميشه كه توهم به جمعمان اضافه شدي و هر سه با هم كلي خاطره هاي مختلف داريم.البته من هميشه عاشق زندگي تو آپارتمان بودم اما به دلايلي الان خيلي تمايلي به  رفتن ندارم.خيلي بي حوصله هستم واگه تو نبودي معلوم نب...
3 اسفند 1391

تولد 10ماهگي عروسك مامان

عروسك ناز مامان 10 ماهگيت مبارك. تو ديروز 10 ماهه شدي ولي چون ما خونه نبوديم نتونستم واست چيزي بنويسم.آيساي عزيزم تو خيلي شيطون و بازيگوش شدي و همش دوست داري يكي باهات بازي كنه.عاشق بازي دالي موشه هستي و ازش سير نميشي .توي اين ماهي كه گذشت توحرف زدنت خيلي بيشتر شده و همش داري با خودت حرف ميزني.كلمه هايي كه ميگي: مامان-بابا-دد-بووه--اده-نه همچنان دستت رو به مبل و ميز و ... ميگيري و مي ايستي و بعد راه ميري اما هنوز نميتوني تنها راه بري. از همه مهم تر اين كه بالاخره دست زدن رو ياد گرفتي دست ميزني وبه محض شنيدن آهنگ شاد ني ناي ناي مي كني و خودت رو تكون ميدي همزمان سرت رو هم تكون ميدي. تازه باي باي هم ميكني.الهي مامان فداي كارهاي شير...
21 بهمن 1391

تولد 9 ماهگي عسلم

آيساي نازم تولدت مبارك امروز شما 9ماهه شدي و كلي دل مامان و بابا رو شاد كردي.چه لذت بخشه كه آدم ثانيه به ثانيه بزرگتر شدن عزيزش رو حس كنه.الان 18 ماهه كه وارد زندگيمون شدي.9 ماه تو شكمم بودي و 9 ماه هم در كنارمون.از صميم قلبم تولدت رو تبريك ميگم. تو كلي شيطون بلا شدي . گاهي از وقت ها از دستت كلافه ميشم. از صبح تا شب بايد دنبالت بگردم آخه تو چهار دست و پا مشغول خونه گردي هستي و هر لحظه يه خراب كاري ميكني.بارها و بارها زمين خوردي و دست و پا و صورتت همش زخمي هست. بدون اينكه بفهمم كي و كجا زخمي شدي! خيلي راحت ميشيني و ميخوابي.دستت رو ميگيري به مبل و ...و بلند ميشي و مدتها مي ايستي.با روروك خيلي راحت راه ميري اما از روروك خوشت ن...
20 دی 1391