آیسا,عروسک قشنگم

جمعه12 آبان دختر ناز مامان براي اولين بار به حافظيه رفت.عسلم من عاشق حافظ و حافظيه هستم و كلي خاطره هاي رنگارنگ از اونجا دارم.در دوران دانشجويي دانشگاه من براي چند ترم جنب حافظيه بود و با بچه ها در هر فرصتي به حافظيه ميرفتيم و كلي خاطره دارم. اميدوارم تو هم مثل ماماني از حافظيه خوشت بياد نفسسسسسسسسسسسسسم اينجا هم ديگه خسته و گرسنه شده بودي و داشتي خودت رو لوس ميكردي تا بهت شير بديم: ...

آيساي گلم عاشق آب بازي و حمام كردن هستي.تو حمام از بس دست و پا ميزني و ميپري من هنوز جرات ندارم تو رو تنهايي حمام ببرم . هميشه از بابايي كمك ميگيرم.تو حمام دستاي كوچيكت رومحكم ميزني تو آب و ذوق ميكني و من و بابايي رو حسابي خيس ميكني.جمعه ي پيش يعني 12آبان كه تو رو حمام برده بوديم ازت عكس گرفتم تا ببيني كه چه وروجكي شدي. اين عكس هم بعد از حمام ازت گرفتم.وقتي  از حمام بيرون مياي بي حال ميشي و دوست داري شير بخوري و بخوابي عروسكم. خوب بخوابي گلم.بووووووووووووس ...

آيسا جونم 3 روز بود كه تو از عصر تا شب همش بيتابي ميكردي تا اينكه ديروز بعد از ظهركه مثل هميشه دست منو تو دهنت كردي متوجه يه چيز تيز تو دهنت شدم.سريع بابايي رو صدا كردم تا اون هم تست كنه و مطمئن بشم.بعد از تست بابايي فهميديم كه اولين دندون عسلم داره در مياد.من و بابايي خيلي خوشحال شديم.هنوز دندونت قابل ديدن نيست و فقط تيزيش حس ميشه.   آيساي عزيزم در آمدن اولين مرواريد كوچولوت مبارك.اميدوارم خيلي اذيت نشي و همه ي مرواريدهات تند تند در بيان تا دختر مامان بتونه به به خوشمزه بخوره. آيسا جون داره يه دندون      &nb...

آيساي نازنازي مامان الان مدتيه كه ديگه لازم نيست من بخوابونمت خودت هر وقت خسته شدي و خوابت گرفت همون جايي كه هستي ميخوابي.از چند نمونه از خوابيدن هات عكس گرفتم تا خودت هم ببيني كه چه دختر خوبي شدي.   الهي مامان فدات بشه كه انقدر ناز ميخوابي دختر گلم. ...

...

آيسا جون من وبابايي چند روز پيش تصميم گرفتيم تا فرم رزرو ويترين ني ني وبلاگ رو پر كنيم تا عكس قشنگ شما هم بره تو ويترين.امروز صبح كه رفتم سراغ كامپيوترو ديدم عكست تو ويترين هست كلي ذوق كردم. هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااعكس دختر نازم تو ويترينه.   با تشكر از مديريت ني ني وبلاگ ...

دختر گلم الان 2 شبه كه تنها تو اتاق خودت ميخوابي يعني از اول آبان كه 6 ماه و 11 روزت بود مستقل شدي.  شب اول تا صبح خواب به چشمم نيومد و همش مي اومدم  بهت سر ميزدم و وقتي ميديدم غرق خوابي آروم ميگرفتم.هوا كه داشت روشن  ميشدخوابم برد و حدود ساعت 9صبح از صداي قشنگ تو بيدارشدم.تو بيدار شده بودي و  مشغول بازي و حرف زدن با خودت بودي.روزي كه براي واكسن 6 ماهگي به مركز  بهداشت رفته بوديم يك كتاب روانشناسي به نام چگونگي رفتار با كودك از اونجا خريدم. توي همون كتاب گفته بود كه از 6 ماهگي بايد اتاق بچه ها رو جدا كنيم.منم تصميم گرفتم تا هنوز كوچولويي و برات سخت نيست اتاقت رو جداكنم. يه دنيا دوس...