زندگی جدید همراه بادختر گلم
از روزی که برگشتیم خونه ی خودمون تازه حس کردم که تو بچه ی خودمی!!!چون ازصبح تا عصر با هم تنها هستیم واز عصر تا شب بابایی هم با ماست.روزای اول خیلی سخت بود چون من هیچی بلد نبودم اما حالا دیگه راه افتادم.تو زیاد گریه میکردی و من هر کاری میکردم نمیتونستم آرومت کنم.گاهی انقدر ناتوان میشدم که دوست داشتم خودم هم با تو گریه کنم.اما خب خدا رو شکرکم کم راه افتادم.الان تو شیرخودمو میخوری و روزی ١یا ٢بار هم شیرخشک.اسم شیرخشکت آپتامیل هست.قبل از اینکه تو به دنیا بیای من سر کار میرفتم از صبح تا عصر.اما الان همش تو خونه با تو هستم دختر گلم.کاش زودتر بزرگ بشی و بتونیم با هم بازی کنیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی