20 ماهگی شیطون بلای مامان
آیسا جونم 20ماهگیت مبارک.الان 2ماهه که واست چیزی ننوشتم چون توبهم اجازه ی نوشتن ندادی.انقدر شیطون شدی که لحظه ای نمی تونم تنهات بذارم.از صبح باید پا به پات بدوم.وقتی هم که بعد از ناهار میخوابی منم از فرط خستگی بیهوش میشم.حالا هم در اتاق رو از داخل قفل کردم و گذاشتم هر کاری دلت میخواد بکنی تا بتونم بنویسم(اتاق چه دیدنی شده).توی این مدت تو واکسن 18 ماهگیت رو زدی و من از شر واکسن هات تا 6 سالگی خلاص شدم.حدود یک روز تب کردی و شل شلی و آروم راه میرفتی.چند روز تعطیلی تاسوعا و عاشورا به کنگان خونه ی خاله مستانه رفتیم و کلی تو دریا آب بازی کردیم.تو هم عاشقآب بودی و کلی خوش گذشت.
حالا از شیطونی هات بگم:از روی مبل میری بالا و میری روی اپن آشپزخونه میشینی و مجسمه ها رو بر میداری.دستگاه دی وی دی رو خاموش و روشن میکنی و سی دی رو در میاری و با دستت درش رو باز و بسته میکنی.ریسیور رو هم خاموش و روشن میکنی و مرتب کانال عوض میکنی و ما حق دیدن هیچ برنامه ای رو نداریم.صبح ها به محض بیدار شدن از خواب میری سراغ صندلی راک و میگی تاب تاب.بعد از اینکه روی صندلی نشستی میگی نای نای.یعنی برات سی دی شعر بذاریم.فقط هم منظورت سی دی رنگین کمون هست.کمی که نگاه کردی میری سراغ خراب کاری و ما هم نباید دستگاه رو خاموش کنیم.موبایل من هم شده بازیچه ی تو و...
در ورودی رو باز میکنی و از خونه بیرون میری و من مجبورم در رو از داخل قفل کنم.دیگه دستت به هر چی دلت میخواد میرسه.از کشوها که دیگه نمیدونم چی بگم جز اینکه همه چی قاطی پاتی شده .میری سراغ لوازم آرایش من و مداد چشم رو میکشی به اطراف چشمت.خدا رحم کرده که تا حالا توی چشمت نرفته.اتاق خودت هم دیگه غیر قابل توصیف هست از شلختگی.
غذا خودنت تو این چند روز اخیر کمی بهتر شده.شیر پاستوریزه هم علاوه بر شیر خشک بهت میدم تا 2 سالگی از شیر گرفتنت راحت تر باشه.
حرف زدنت هم خیلی پیشرفت کرده و تقریبا مثل طوطی هر چی میگیم رو ناقص تکرار میکنی.کلمه هایی رو که زیاد میگی:مامان-بابا-نان-گوجه-سالاد-آش-آرمان-آرتین-طاها-حدیث-فاطمه-ویانا-نی نی -احمد-آیسا-عمه-عمو-عزیز-مریم-دایی-جوجو-اسب-هاپو-بع بعی-الاغ-کتاب-درد-بد-بده-برو-بریم-عینک-بوق-سی دی-شیر-کفش-کلید-توپ-بادکنک-تاب-چرخ-عکس-عیبه.
هر وقت از کنار پارک رد میشیم با خوشحالی فریاد میزنی تاب تاب.ازت که میپرسم اسمت چیه؟میگی آدا و گاهی هم درست میگی آیسا.
عاشق عینک هستی و عینک همه رو میگیری و روی موهات میزنی.با دستای کوچولوت میزنی تو دست من و بابا بعد میگی ای بل یعنی ای ول.
لباست رو میزنی بالا و یا شلوارت رو میکشی پایین و فوری خودت میگی عیبه.
خلاصه اینکه خیلی شیرین و خواستنی شدی فقط کاش کمی از شیطنتت کم میشد تا من هم بتونم به کارام برسم.
خیلی خیلی دوستت داریم دختر گلم و باز هم 20 ماهگیت رو بهت تبریک میگم.
چند تا از دوستان از من خواسته بودن که عکسی از خودم هم براتون بذارم تا ببینیدکه مامان آیسا چه شکلیه.منم یک عکس که حدود یک سال قبل گرفتیم رو براتون میذارم:
مامان مژگان و بابا فرزاد و آیسا کوچولو :
اینم عکسهای این 2 ماه آیسا خانم:
آیسا و پسرخاله طاها که با کمک هم همه جا رو بهم ریختن.
طاها هنوز تو کریر میخوابه آیسا که مدتهاست که کریر رو ترک کرده بود مجددا به خاطر حسادت به طاها رفته تو کریر خوابیده.
اینم حدیث دوست آیسا و دختر همسایمون که پیش دبستانیه.
آیسا در حال آرایش کردن
آیسا تو جا کفشی