15 ماهگي آيساي عزيزم
فرشته كوچولوي مامان 15 ماهه كه زميني شدي و اومدي كه دل مامان و بابا رو شاد كني.عزيز دلم چه زود 15ماه از روز به دنيا اومدنت گذشت و تو چه زود داري بزرگ ميشي.اين روزا انقدر ناز و شيرين شدي كه حد نداره و همه عاشقت هستن.
عسل مامان حالا ديگه راحت راه ميري و وقتي بغلت ميكنيم ناراحت ميشي .هنوزم عاشق كفش پوشيدني و تو خونه هم همش دمپايي پات هست و به دمپايي هات هم ميگي كفش.
الان چند هفته هست كه وقتي پي پي ميكني مياي و ميگي بي بي.البته بعد از تموم شدن كارت اما خب خيلي خوبه كه همين رو هم ياد گرفتي.پله پله ياد ميگيري.
مسواك زدن رو هم دوست داري و من مسواكت رو دست خودت ميدم و تو هم تو دهنت ميكشي و هر از گاهي به دندونات هم ميخوره.
همچنان بد غذا ميخوري و فقط دوست داري با غذا بازي كني و قاشق رو تو بشقابت ميبري و اكثرا خالي درش مياري و تو دهنت ميكني.اما از صبح تا شب همش ميگي شير.نميدونم چرا علاقت به شير چند برابر شده.
لغت نامه ي آيسا:
توپ: : تي
پستونك: بي
شير:شير
كفش:د
عروسك:ني ني
بيرون:دد
پي پي : بي بي
غذا و خوراكي:به به
مامان:مامان
بابا:بابا
راستي اعضاي صورتت رو هم ميشناسي و من وقتي مثلا ميگم چشمت كو؟تو تند تند پلك ميزني و...
ديروز نوبت بهداشت بردنت بود و همه چيز به جز وزنت خوب بود.وزن اضافه نكرده بودي و ما رو پيش كارشناس تغذيه فرستادن و اون هم يه سري كارها گفت كه انجام بدم تا تو غذا بخوري.اميدوارم موفق بشم.
اينم چند تا عكس از 15 ماهگيت در برگشت از مركز بهداشت:
مثل هميشه سركمدت رفتي تا همه چيز رو در بياري و بهم بريزي.
اينم سه چرخه اي كه من و بابايي ديروز برات خريديم.مباركت باشه گلم.
عروسك مامان 15 ماهگيت مبارك.ايشالا تولد 120سالگيت رو جشن بگيريم.
اينم يه عكس از تولد 1 ماهگيت تا بفهمي كه چقدر بزرگ شدي:
و چه جالب كه هنوز هم اين لباس زرده كه من خيلي دوسش دارم اندازت هست فقط كمي كوتاه هست كه همين كوتاهيش قشنگ ترش كرده.