عروسكم آيساعروسكم آيسا، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره

آیسا,عروسک قشنگم

اولین غذای کمکی آیسا

دختر ناز مامان دیروزاولین غذای کمکی رو خوردی.هنوز ١٥روز مونده که ٦ماهه بشی اما چون خیلی کم شیر میخوری دکترت گفت که غذای کمکی رو شروع کنیم مامانی با نشاسته واست فرنی درست کردم چون سرما خوردی نشاسته واست خوبه.موقع خوردن خیلی دست و پا میزدی و چون با حرص میخواستی بخوری نصف هر قاشق از دهنت بیرون  می ریخت اما خب برای شروع بد نبود.اینم چند تا عکس از به به خوردن دختر مامان:   ...
5 مهر 1391

عکسهای آتلیه ی آیسا

آیسا جان تو در تاریخ 13شهریورکه 4 ماه و 24 روزت بود رفتی آتلیه و کلی عکسهای قشنگ گرفتی.عکسهات تازه آماده شدن و منم تصمیم گرفتم برات تو وبلاگت بذارمشون.اینم از عکسهای دختر ناز نازیم: ...
5 مهر 1391

اولین سفر آیسا کوچولو

آیسای عزیزم ما هفته ی آخر شهریوربرای جشن عقد عمه فرشته به سفر شمال(گلوگاه) رفتیم و این سفر اولین مسافرت تو بود.البته بابایی زیاد مرخصی نداشت و مجبور شدیم زود برگردیم.چون راه خیلی طولانی بود تو یه کم اذیت شدی و تو این سفر به علت سردی هوا سرما خوردی وهنوز هم خوب نشدی.دختر نازم مامانی کلی ازت عکس گرفتم تا بعدها واست خاطره بشه و اما چند تا از عکس ها: آیسای عزیزم وقتی ما کنار دریا در بندر ترکمن بودیم اتفاقی افتاد که همه رو خیلی نگران کرد.تو بعد از اینکه کلی ازت عکس گرفتیم و خوشحالی کردی دچار نف...
4 مهر 1391

تولد 5ماهگی آیسا

> Mihanskin.ir" /> آیسای گلم تو یک ماه بزرگ تر شدی و الان 5 ماهته.تولدت مبارک دختر نازم الان چند روزه که تو رو تو روروک میذارم تا بازی کنی.البته میدونم هنوز واسه تو زوده  اما میخوام کم کم عادت کنی و زودتر بزرگ بشی.وقتی تو روروک هستی شروع میکنی  به خوردن فرمان ماشینت و حسابی سرگرم میشی عزیزم. راستی آیسای عزیزم به تازگی میزان غلت خوردنت رو زمین زیادتر شده و تو یه چشم به هم زدن از رو تشکت میای رو زمین.اینم یه عکس از کاری که صبح انجام دادی: دختر ناز مامان بازم تولد 5 ماهگیت رو بهت تبریک میگم.بووووووس > Mihanskin.ir" /> ...
20 شهريور 1391

دختر خوب مامان

آیسای ناز نازی اصلا باورم نمیشه که تو انقدر خوش اخلاق شده باشی.ماشاا...خیلی خوش خنده شدی و واسه همه میخندی فقط کافیه یکی سرش رو تکون بده تا لبخند رو لبهای قشنگت بشینه.کلی واسه خودت بازی میکنی و صدا از خودت در میاری.تنها چیزی که این روزها من رو نگران کرده شیر خوردنت هست دیگه دوست نداری شیر مامانی رو بخوری و فقط شبها تو خواب یه کم میخوری ودر طی روز فقط شیرخشک میخوری اونم به مقدار کم همراه با بازیگوشی زیاد.عروسک مامان لطفا شیر بخور تا منو از نگرانی در بیاری. ممنون عزیزم چند تا عکس از آیسا دختر خوب مامان: ...
16 شهريور 1391

مسابقه نی نی های با حجاب

آیسا با حجاب میشود:   دوستان عزیز خواهش میکنم از تاریخ 18شهریور تا 20شهریور به آدرس زیر مراجعه و با دادن رای به من در قسمت نظرات خوشحالم کنید. با تشکر فراوان http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php ...
16 شهريور 1391

سوراخ کردن گوش آیسا

آیسای عزیزم دیروزعصرکه 4ماه و 18روزت بود گوش های تو رو سوراخ کردیم تا بتونیم واست گوشواره ی خوشگل بخریم و دختر نازم نازتر بشه وقتی گوشت رو سوراخ کردن تو خیلی گریه کردی و جیغ کشیدی دل مامان و بابا واست کباب شد اما بالاخره باید این کارو میکردیم و هر چی شما کوچیکتر باشی واست راحت تره.دکتر بهت الکل سفید داد تا روزی چند بار واست بزنیم تا زودتر خوب بشی.وااااای دخترقشنگم تو بعد از سوراخ شدن گوش هات و کردن گوشواره ی میخی تو گوشت خیلی ناز شدی و مامانی هر وقت چشمم می افته به گوش هات کلی ذوق میکنم و قربون صدقه ات میرم.تو نازترین دختر دنیایی عروسکم      آیساجان سوراخ کردن گوش هات مبارکت با...
8 شهريور 1391

آیسا و آوا

آیسا جون تو دیروزیه دوست پیدا کردی به اسم آوا.آوا بچه ی دوست من زهرا هست.راستش وقتی داشتیم واسه تواسم انتخاب میکردیم بابایی تمایل داشت که اسمت رو آرشیدا بذاریم اما به دلایلی این اسم رد شد.بعد اسم آوا رو واست انتخاب کردیم اما حدود یک ماه مونده بود به تولدت که فهمیدم دوستم میخواد اسم نی نیش رو آوا بذاره خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم یه اسم دیگه واست پیدا کنم تا اینکه اسم آیسا رو پیدا کردیم.هم من و هم بابایی خیلی خوشمون اومد و از همون موقع اسم توآیسا شد عزیز دلم .دیروز من و تو رفتیم خونه ی دوستم تا آوا کوچولو رو ببینیم.آوا ٢٥روز از تو بزرگتره خیلی با نمکه.امیدوارم در آینده با هم کلی بازی کنید و دوستای خوبی بشید. این هم ٢تا عکس از تو و آوا: ...
7 شهريور 1391

کارهای جدید آیسا

آیسای عزیزم تو داری هر روز تواناتر از روز پیش میشی و کارهای جدید یاد میگیری.دیگه خودت میتونی وقتی رو کمر خوابیدی رو شکم بری وبه پشت بخوابی و برگردی.میزان توجهت به اطراف و همین طور به آدمها زیاد شده.کلی با خودت حرف میزنی و میخندی البته بعضی وقتها هم نق نق میکنی و دوست داری بغلت کنم و راه برم.وقتی جلوی آینه میبرمت با تعجب به خودت نگاه میکنی و بعد هم میخندی.چهره ات هم داره روز به روز نازتر میشه رنگ موهات هم داره روشن تر میشه اما بعد از٣ماهگیت موهات شروع به ریختن کرده و کلی از موهای قشنگت رو از دست دادی.همه بهم میگن موهای چهلگیت روبزنم تا از اول مو در بیاری اما من دلم نمیاد موهای نازت رو که مثل پر نرمه بزنم.خودش هر چقدر که لازم باشه میریزه و ب...
31 مرداد 1391